داستان عشق سامان جون
سلام من سامان هستم 18 سالمه بچه استان فارسم
وقتی وب سعید جون رو دیدم رو دیدم تصمیم گرفتم داستانمو بنویسم شاید یکم سبکتر بشم
سال 87 تو رشته خودم (کامپیوتر) دانشگاه آزاد شهرمون قبول شدم اولش خیلی خوشحال بودم فکر میکردم مثل دورانه دبیرستانه ولی وقتی رفتم دیدم همه چیز فرق میکنه سنم تو دانشگاه از همه کمتر بود هفته های اول
به خوبی و خوشی گذشت دوستای جدیدی پیدا کردم خیلی خوشحال بودم که وارد دانشگاه شدم .
تا اینکه یه روز ...........
ادامه داستان در لینک ادامه مطلب
همه داستان های عاشقانه که تو این وب می خونید واقعی هستن !!